برای همسرم میلاد......

گور بابای حرف مردم شهر ،امشبی میهمان این زن باش

چای دم می کنم که گرم شوی،امشب از سوز شهر ایمن باش

شهر من شهر مردمان بد است،خنجراز پشت می زنند ایتجا

تو نگاهت به سمت من باشد، سخت با چشم شهر دشمن باش

حال من را کسی نمی داند،حال این روزهای یخ زده را

حضرت بوسه های مردادی ،روح درآسمان این تن باش

رد لب هات برلب بوشهر،اصفهانی ترین گز دنیاست

لب به سرسختی لبم بگذار کوره داغ ذوب آهن باش 

توی این شعر می شود رقصید، پای کوبید روی قانون ها

تو نگاهت به سمت من باشد غرق در چین چین دامن باش

هر شب از ساحل خلیج دلم،تب زاینده رود می بارد

سیل باش و به قصد ویرانی تا ابد سهم خانه ی من باش

مردی که پشت شیشه درپایانه ی بوشهر........

از ابتدا مال خودم بوده است میدانم ،مردی که پشت شیشه درپایانه ی بوشهر

با دست هایش چشم هایم رابغل کرده است ،بغضی که کرده ریشه در پایانه ی بوشهر

راه نفس های مرا این بغض سد کرده است،باریشه های پیچ درپیچ و بهم زنجیر

یک روز می آید علاج ریشه ها باشد،مردی که بایک تیشه در پایانه ی بوشهر

آهی که از دل های ما سرمیکشد تلخ است،راهیست تا پنهان کنیم این شوررا هربار

من بوسه را تو اشک های شرجی ات را از ،چشم تماشا پیشه درپایانه ی بوشهر

تو می روی اما دوبار باز خواهی گشت ،با کوله باری از رسیدن های پی درپی

عمرسفرکوتاه اما عشق طولانیست،تکراراین اندیشه درپایانه ی بوشهر

درتو هزاران مرد می فهمند این زن را،درمن هزاران زن پراز فریاد می خوانند:

این مرد سهم چشمهای توست از دنیا،مردی که پشت شیشه درپایانه ی بوشهر

 

مرضیه سلیمانی

1393/4/3

میخوام با تو رسوای مردم بشم.........

تو از آسمون سرتری خوب من ،تب تند آغوش تو بامنه

بزار حس کنم عشق رو بانگات،نگات حس آرامش این زنه

بزار کورشم کورچشمای تو ،تو دریای آغوش تو گم بشم

بزار هرچی میخوان بگن پشت من ،میخوام بارسوای مردم بشم.........

......................................................................................................

پ.ن

۱.هرکسی از ظن خود شد یار من /از درون من نجست اسرار من......

۲.به تو فکر کردم به تو آره آره /به تو فکردم که بارون بباره..........

۳.برای من همین خوبه که با رویات میشینم ..........

پای این اتفاق می مانم..................

تو همان اتفاق بد هستی ،که مرورش شروع طوفان است
دل به این کشتی اسیرنبند،ناخدایش شکسته سکان است

یاد تو مثل موج می ماند،که مراغرق می کند درخود
دست و پامیزنم دراین طوفان،آنچه برلب نمی رسد جان است

بازبرگشته ای که روحم را،بین تردیدها شکنجه کنی
آی دریا بگیرجانم را،دشنه بردارعید قربان است

تو یهودی ترین برهمایی،که به عیسی مسیح دل دادی
من همان کافرنخستینم ،که به چشمان تو مسلمان است

مرد شهریوری خداحافظ،چشم های تو خوب می فهمند
پای این اتفاق می مانم،این نشان زنان آبان است

(مرضیه سلیمانی،19/7/1392)
.........................................................................................................
 

آدم که عاشق بشه باید تا آخر عمرش............

یاد گرفته بودم که وقتی آدم عاشق میشه باید به اونی که دوسش داره عکس بازیگرای هندی هدیه بده .اینکارو همه ی دخترا وپسرای شهر انجام میدادن .من 5سالم بود که تونستم این قضیه رو کشف کنم .من هم دوست داشتم خیلی زود بزرگ بشم ،عاشق بشم و به اونی که عاشقش شدم عکس هندی هدیه بدم .من دوست داشتم عکس شاهرخ خان رو هدیه بدم چون شنیده بودم مسلمونه ونمازمیخونه .ولی بعد ها فهمیدم که شاهرخ خان با دخترهای هندی می رقصه واینطوربود که از شاهرخ خان بدم اومدم وتصمیم گرفتم عکس آمیتا پاچان رو هدیه بدم .آمیتا هم می رقصیده ولی خب مسلمون که نبوده اینجوری آدم کمترغصه اش میگیره ،بعد بازفهمیدم که عاشق هرکسی که بشی باید دزدکی بهش نامه بدی .باید نامه و عکس هندی رو بپیچی لای یه کاغذ سفید بدی دست یه بچه تابراش ببره .همیشه فکرمیکردم خب وقتی من عاشق شدم قراره نامه هاوعکس های هندی منو کی براش ببره ؟؟زری دخترخالم چند روز بود که دنیا اومده بود ومن کلی رو همکاری اون حساب بازکرده بودم .وقتی خاله زری رو پیش من میزاشت من کلی ازبرنامه هام و کارهایی که زری قراربود برام انجام بده براش توضیح میدادم .تازه یه چیزی دیگه هم فهمیده بودم اینکه دم وقتی عاشق میشه و نامه میده بعد مدتی خانوادش میفهمن و کتکش میزنن که اونی رو که دوسش داره فراموش کنه .ولی تا اونجا که من فهمیده بودم کتک نمیتونه کاری کنه چون یکی ازکسایی که خودم همیشه نامه هاو عکس های هندیش رو میبردم واسه طرفش چندسال بود که داشت کتک میخورد ولی طرفش رو فراموش نکرده بود .تازه بعد هم که باهم ازدواج کردن اونی که دوسش داشت هرروز کتکش میزد .بعد من فهمیدم آدم عاشق که بشه باید تا آخرعمرش کتک بخوره.

 

برگرد بی تو هیچ خلیجی قشنگ نیست..............

  رواسکله دیر داشتیم با جلیلو بحث میکردیم .زارمندنی هم داشت تو لنج کاراشو انجام میداد،به حدیث گفتم باید راضیش کنیم  هرچی سکوت کردیم بسه حالا وقتشه اگه امروز رفتیم دبی رفتیم اگه نرفتیم دیگه نمیریما .جلیلو گفت :لعنت جون شیطون ،چطور شمارو ببرم دبی ؟؟مگه بی صحابی میشه دوتا دختر رو ببرم اون وراونم قاچاقی .زارمندنی سرش از تو لنج آورد بیرون و گفت:آخ که دوره مردی تموم شده یعنی الان سر دوتات میبریدم تا دیگه هوس خارج رفتن به سرتون نزنه .گفتم: زارمندنی خدا یکه که دو نمیشه باید مادوتا ببرین .زارمندنی خونش به جوش اومد وگفت:عامو میفهمی چیه اگه تا صدسال دیگه هم اینجا بمونین دبی بی دبی ،حدیث رو کرد به جلیلو و گفت:شما ماببر شارجه پیاده کن اونجا دوستمون ریحانه باشوهرش میان دنبالمون خودت و زارمندنی هم بیایین خونشون یه چایی بخورین و قلیونی بکشین خستگی درکنین و برگردین به همی آسونی .ماباید بریم دبی ازاونجا بریم اروپا .زارمندنی گفت:مسخره ماکردین یاخودتون؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟مااصلا کارغیرقانونی انجام نمیدیم.همی که زارمندنی ای حرفه زد پریدم تو حرفش و یه پرونده از خرابکاریای جلیلو گرفتم دستم و گفتم:بگم ؟بگم؟بگم؟ رنگ جلیلو سرخ شد .گفتم ها معلومه که کارخلاف نمیکنین پس ای همه گازائیل قاچاق چیه بارزدین؟؟؟؟؟؟؟؟بعدهم از دبی اون چیزا بارمیزنین برمی گردین فکرکردین کسی نمی فهمه سرمایه مملکت بارزدی ببری مفت بریزی تو حلق اون وریا .جلیلو گفت آروم آروم یواشکی سواربشین پشت بشکه های گازوئیل بشینین وقتی از بازرسی و اسکله رفتیم بیرون اووقت بیایین رو عرشه ،زارمندنی هی چش غره می رفت سی جلیلو .جلیلو هم گفت مندنی مو مجبور هسوم ببرمشون مگه نمیبینی پرونده دستشه اگه پروندش رو کنه هم فاطو بیوه میشه و بچه هامم یتیم.پشت بشکه های گازوئیل نشستیم زارمندنی گفت چادراتون دربیارین اینجا کثیفه بعد که رسیدیم شارجه سرکنین .من گفتم:نه سیچه دربیاریم ممکنه هرآن شما بگیرن بعد صدتا مرد بریزه تو لنج زشته سربی چادر جلو ای همه مرد باشیم .زارمندنی گفت:ای قضا تو جونت بزنه زبون دراز .ازاسکله دیرفاصله گرفتیم .ازبازرسی رد شدیم حدیث گفت بریم رو عرشه کمی  دنیا ببینیم مردیم ازبو گازائیل .وقتی دیدیم صدای زار مندنی بلند شد که می گفت :جلیلو جلیلو حمله کردن حمله کردن ماهم اومدیم بیرون .دیدیم تمام اون کسایی که دوستشون داریم و دوستمون دارن ،همشون دارن به طرف لنج شنا میکنن خیلیاشون هم سوار قایق موتوری بودن .دلتنگی تمام وجود من و حدیث رو پر کرد .گفتم زارمندنی نگه دار اینا کاری باشما ندارن .اینا دوستای ماهستن اومدن دنبالمون که برگردیم .زارمندنی گفت:ای تا خدا نسل زن رو زمین برداره که همه فتنه ها زیرسرخودشه . اولین قایق موتوری که رسید کنارلنج من و حدیث سوارش شدیم وبرگشتیم طرف اسکله ، …………………………………………………………………… داشتم اشک شوق می ریختم که آبجیم گفت:والا به پیربه پیغمبر به جون جدمون تو دیوونه هستی ،سیچه الکی الکی داری باخوت حرف میزنی ؟سیچه الکی الکی وسط خنده گریه میکنی !بازرفتی تو توهم ؟ بهش گفتم آخ که چه توهمی بود تمام اون کسایی که دوستشون داریم داشتن تو خلیج به طرف ما شنا میکردن مریم تو قایق موتوری داشت شعرخودمو میخوند، مرضیه برگرد بی تو هیچ خلیجی قشنگ نیست  

شاید فرار از شهر راه بهتری باشد

ازکوچه بالا می رود هرروزتنهایی،این مرد شاید عشق پاک دختر ی باشد

گاهی نگاهش میکنم ازدور می خندد،این مرد شاید امتحان دیگری باشد

ازامتحان قبل داغی بردلم مانده،ازردشدن های پراز ابهام بیزارم

امانگاه مرد تب دارو جنون باراست،ترسیده ام ازاینکه قصدش دلبری باشد

من مطمعنم مرداین قصه جنوبی نیست ،پیراهنش رنگ زمستان های تبریزاست

وقتی که بامن حرف می زد خوب فهمیدم،باید که مرد قصه ی ما آذری باشد

ازکوچه بالا می رود اینبارتنها نیست،دستان یک بانو به دستانش گره خورده

من رانشان مادرش می داد فهمیدم،این مرد می خواهد عروسش بندری باشد

من باخودم تکرار درتکرار می خوانم ،این عشق درمن پا نمی گیرد نمی گیرد

من ازخودم ،ازشرم چشمان تو می ترسم،شاید فرارازشهر راه بهتری باشد


(1392/4/14)

سوغات اصفهان

اصفهان این اولین باراست بی یارآمدم............
ادامه نوشته

خواب

سمیه خواب دیدکه بی بی میخواد بره مکه همه گفتن تعبیرش بده وبعدچند روز بی بی ازدنیارفت. نعیمه پیام داده که خواب دیده من تو یه جشنواره 5میلیون جایزه گرفتم وقراره باهاش برم مکه .میگن تعبیرخواب مکه رفتن، مرگه.یعنی من چندروز دیگه میمیرم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟حالا باید چیکارکنم ؟چقد کاردارم که باید انجام بدم.وقتی آقاجون رفت کلاهش رو نگه داشتم یادگاری ،وقتی لیلارفت روسری صورتیش رو برادشتم واسه یادگاری ووقتی بی بی رفت پیرهن مخمل بندریش رو ،اولین کاری که باید انجام بدم باید برم کمدم رو مرتب کنم شاید کسی بخواد یه یادگاری ازتو کمدم برداره ،زشته بهم ریخته باشه.

حالا آدم چی بگه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

از زن همسایمون پرسیدم چه خبراز انتخابات ؟
میگه واسه انتخابات شورا رفتم کنگان رای دادم به یکی از اقوام که اونجا کاندید شده بود
.................................
تو صف بودم که نوبتم بشه برم رای بدم ،یکی ازهمکلاسی های قدیمی رو دیدم میگم خب چرا فلانی رو انتخاب کردی میگه چون گفتن حتمابرنده میشه .از دیروزتا حالا تو فکر این منطق رای دادنش هستم
...........................................................................
... یه کیلومتری شعبه اخذ رای بودیم که کاندیدا ونماینده هاشون به من و خواهرم حمله کردن وشروع کردن گدایی
آخه کاندیدی که بیاد درشعبه اخذ رای وایسه و التماس کنه واسه رای انصافا صلاحیت داره؟
...........................................................................................
امروز عصر مهمون داشتیم میگم به کی رای دادی میگه به روحانی
من داشتم اخبار انتخابات رو ازسایت دنبال میکردم عکس آقای روحانی رو صفحه مانیتور بود
دیدم مهمونمون سرش رو گرفت بالا و گفت :خوب شد به روحانی رای دادما نزاشتم این آخوندا برن  بالا !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
بهش میگم خب این عکس آقای روحانیه دیگه
بهم میگه نمیدونم شما تو دانشگاه چی یادتون میدن

......................................................................................................................

طرف اصلا رای نداده و کلا مخالف رای دادن بوده .حالا که نتیجه انتخابات مشخص شده

گوشیش رو برداشته به دوستاش زنگ میزنه تبریک میگه وبلندبلندمیخنده و میگه:

کولاک کردیم آخرش ما بردیم